منو خودم

زندگی زیباست؟

منو خودم

زندگی زیباست؟

دانلود آهنگ جزیره از سیاوش قمیشی

 

 

من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم

واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرم


یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا

یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

***


تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی


زیر رگباره نگاهت دلم انگار زیر و رو شد

برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد


تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه

ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه

***

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی

اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی


رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا

من و دل اما نشستیم چشم به راهت لبه دریا


***


دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی

لحظه های بی تو بودن می گذره اما به سختی


دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره

ولی حتی وقت مردن باز سراغتو می گیره


می رسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم

اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

برای دانلود ترانه اینجا کلیک کنید.

می گویند:  "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای به " البرت اینشتین " نوشت که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . .  چه محشری می شوند! آقای "اینشتین"در جواب نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم. واقعا هم که چه غوغایی می شود!  ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!

 

 

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت: آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد: بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!

روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: «شما برای چی می نویسید استاد؟ » برنارد شاو جواب داد: «برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که: «متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم! »وبرنارد شاو گفت: «عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم! »

 

 

یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت. یه تاکسی می گیره، وقتی به محل می رسن، به راننده میگه اینجا منتظر باش تا من برگردم. راننده میگه نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم. چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده ۱۰ دلارمیده. راننده میگه: گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!

نانسى آستور - (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) - روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت انگلستان) رو کرد و گفت: من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ریختم.

 چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش

 

   

میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده… که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه… بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه… چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم  

 

یک نصیحت دوستانه

یک نصیحت بشنو از من که اندر آن نبود غرض...... 

 

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند 

طلب عشق از هر بی سرو پایی نکنیم 

 سهراب سپهری

Never GiveUp

 

* هرگز تسلیم نشو* 

این یه جمله کلیشه ای نیست که بخونی و بری  

با این جمله میتونی یه زندگی بسازی 

یه کم توش فکر کن.........  

چه دلیلی هست واسه تسلیم شدن  

 

یه داستان

تاجری یه معدنی رو میخره  مهندساش میگن امکان وجود طلا اینجا زیاده

خلاصه تاجره کلی کارگر و دستگاه میگیره و حفاری رو شورو میکنه 

بعد چند ماه کندن میبینه که هیچ طلایی تو کار نیست نا امید میشه و

تصمیم میگیره معدنو بفروشه  

اونی که معدن میخره میبینه فقط یه کلنگ تا طلا بیشتر فاصله نبوده 

 - ---  

اگه هدفتو بشناسی هیچی نمیتونه تو رو منصرف کنه 

*هرگز تسلیم نشو* اگه میخوای انگلیسیش هم میگم  

NEVER EVER EVER EVER GIVEUP